خب من شک نداشتم که به دل بابامم میشینی^.^
بااینکه صحبت زیادی حولِ من و تونبود
ولی من باز دلم برات قیری ویری میرف!
وختی برات چای تعارف میکردم
کل 3سال اومد جلو چشمم
و یه لبخند رضایت نشست گوشه لبم!
ما دوتا آرزوی هم بودیم که حالا داریم برآورده میشیم:)
4بهمن94
- ۹۴/۱۱/۰۵