هر سال پاییز یه غمی که تو میدونی چی هست رو از نو برام تصویر میکنه.
هنوز بعد این همه وقت شبا وقت خواب بهت فکر میکنم، حس گوجوت هنوز از یادم نرفته! هنوزم اگه چشامو ببندم و تصورش کنم میتونم گرمای دستای قشنگتو حس کن دورم!
داره دو سال میشه ها!
تو تونستی؟
من که نتونستم...
- ۰۳/۰۷/۲۴
سلام.
دلم گرفت راستش. نمیدونم بعد از چه مدتی اومدم به وبلاگخونی و پستهای شما رو که دیدم...
اون موقع همیشه اینجا برام تصویر روایت یه عشق قشنگ بود. متاسفم برای چیزی که بعدش تجربه کردید. امیدوارم به مناسب ترین مسیر ممکن دوباره حالتون خوب بشه.