عاشقی با چاشنی انتظار

  • ۱
  • ۰

هر سال پاییز یه غمی که تو میدونی چی هست رو از نو برام تصویر میکنه.

هنوز بعد این همه وقت شبا وقت خواب بهت فکر میکنم، حس گوجوت هنوز از یادم نرفته! هنوزم اگه چشامو ببندم و تصورش کنم میتونم گرمای دستای قشنگتو حس کن دورم!

داره دو سال میشه ها!

تو تونستی؟

من که نتونستم...

 

  • ۰۳/۰۷/۲۴
  • سین

نظرات (۲)

  • Mohammad Mahdi ..
  • سلام.

    دلم گرفت راستش. نمی‌دونم بعد از چه مدتی اومدم به وبلاگ‌خونی و پست‌های شما رو که دیدم...

    اون موقع همیشه اینجا برام تصویر روایت یه عشق قشنگ بود. متاسفم برای چیزی که بعدش تجربه کردید. امیدوارم به مناسب ترین مسیر ممکن دوباره حالتون خوب بشه.

    پاسخ:
    زمان و گذر آن عجیب است. خیلی چیزها رو تغییر میدن که آدم پیش از آن فکرش را هم نمی‌کرد! زمان دست آدم رو از هرگونه ادعا و قضاوتی خالی می‌کنه انگار!!
    ممنونم از امیدواری‌تون! 
    یادم میاد شمارو از خیلی وقت پیش!

    هنوز هم اشک‌هام جاری میشه وقتی نوشته‌هاتو میخونم، میشه عمق دردت رو فهمید،..

    هنوزم به‌یادتم، برای دلت آرامش آرزو میکنم.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی