عاشقی با چاشنی انتظار

  • ۰
  • ۰

رو به باجه ۴ بودیم

اقای کارمند پشت باجه نشسته بود

و به مانتیورش که روبروی ما و پشت شیشه بود، خیره شده بود

من و این اقا کنار هم نشسته بودیم و ذر صف انتظار

تصویرمون افتاده بود پشت مانیتور اقای کارمند، روی شیشه.

چون پشت مانیتور تیره بود، تصویر شکل میبست روش و مثل قاب بود.

 

داشتم فک‌میکردم هیچوقت فک نمیکردم بعد اون همه اتفاق

دوباره یه قابی باشه که تصویر دوتایی مون کنار هم نقش ببنده!

 

ولی این اتفاق افتاد

در واقع زندگی همینقد غیر قابل پیش بینیه!

۸/۶

  • ۰۴/۰۸/۰۷
  • سین