عاشقی با چاشنی انتظار

  • ۰
  • ۰


 

یه عکس یادگاری 

که خودتم نداری...💔

.

.

.

آقا پسر شما اصن فهمیدی من این پاستیلو به همزادش در ۱۲ سال پیش وصل کردم که شما اولین بارهایی که منو دیدی بهم پاستیل دادی تو اتوبوس؟💔

بقیه شم تو دلم گفتم که «انگار هیچ کابوسی این وسط نبوده، بیا برگردیم به نقطه ی صفر، انگار برگشتیم به همون روزا، نه خسته ایم، نه پیر، نه این همه زخمی....»

.

.

.

 

* امشبی که انقد در حال قبض هستم، حافظ نگا‌کرد تو چشام و تو فالم اینو آورد:«گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود، بار بربست و به گَردَش نرسیدیم و برفت..»💔

 

 

 

  • ۰۴/۰۸/۲۳
  • سین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی