اغاز محرم هرسال برایم علاوه بر حزن ذاتی اش,غم دیگری داشت که نبودن تو بود
هرسال چشم هایم دوخته میشد به زوج های عزادار خیابان
که مشکی پوش اند و دست های همدگیر را گرفته اند
اما من خوش بودم به دیدار های دزدکی مان در گوشه کنار...
اما امسال همه چیز جور دیگری ست
دل بسته ام به اخرهفته ای که بیایی
پیراهن مشکی ات را که زیبایی ات را دوچندان میکند بپوشی
نصفه شب دستم را بگیری و ببری اَم خیابان
و خیره شویم به سیلِ مردمانی که باهدف و بی هدف سینه زنی میکنند
امسال شمع هایم را میزنم زیر بغلم و میرویم شب تاسوعا باهم روشنشان میکنیم
امسال باهم زیارت عاشورا میخوانیم
امسال بودنت انگیزه ای بود تا کتاب های حولِ موضوعِ قیام امام حسین را از تهِ گنجه را دربیاورم و اغاز به مطالعه کنم
امسال با هم در خیابان چای نذری میخوریم
غذای هییت قسمتمان میشود
باهم برویم مسجد و سخنرانی
باهم اشک میریزیم
امسال....
با هم...
خدایا شکرت که حاجت روایمان کردی!
برعکس همه 3سال پیش
امسال منتظرم پاییز برسه!
باهم بریم زیر بارون و رقص برگها
عکسای قشنگ قشنگ بگیریم
لباسای گرم
دمنوش های داغ
چشم انتظاری هایی که کوتاهن
چه پاییز قشنگی بشه امسال♥
دوس دارم وختی حتا بخاری روشن نیس و هوا خیللللی داغه
حوله ی منِ سرمایی رو با اتو گرم میکنی میاری حموم!(:
+از اتاق فرمان اشاره میکنن اتو نبوده و سشوار بوده!!

میگم حالا چرا این؟
میگه آخه شکل تاپِ توعه! حتمن خوشمزه س دیگه!!
تعریف هفته طلایی خلاصه میشه تو هفته قبلِ ما!
که باهم بریم مشهد!
شب احیا کنار هم باشیم...تو حرم...
آرزویی که سه سال تو دلمون ورقلمبیده بود!
بریم شهربازی!
که حسرتشو داشتیم سال ها!
افطار با مزه ی لباش!
که رمضانمونو کرد بهترین ماه تاالان!
یه اتاق رو شب دادن بمون بعنوانِ زن و شوهر!
باهم فوتبال دیدیم!
باهم
باهم
باهم
آخ که چقدر صبر کردیم را این چارتا حرف!
آخ که چقدر مزه میده این مدل زندگی!
کلی شُکر میخاد این لحظه هایی که توش هستم
که تو مرحله ای هستم که میشینم به خونه اینده مون فک میکنم
براش برنامه میریزم
برا تک تکِ وسیله هاش ذوق میکنم
+از جزییات میشه به جعبه چوبی توی هال اشاره کرد که پُر میشه از کاغذنویس های من و تو...
رسیده به هشت روز ندیدنت
که هی چرتکه میندازم میبینم 8 روز کمه برا اینهمه دلتنگی که من دارم
انگاری چن ماهه
من دخترِ تحملِ روزای بی تو نیستم
زود بیا
بیا و بزار افطار امسالمونو باچیزی اغاز کنیم که سالها ارزوشو داشتیم
هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر عاشقت میشم!
تو تکراری بشو نیستی مرد!
وقتی ساعت ها منتظر میشینی تا اماده شم
وقتی تو مهمونیا چشمک بارونم میکنی
وقتی یه کوچولو دستمو میبُرم بال بال میزنی!
وقتی اخر شب دلت نمیاد از ماشین پیاده م کنی برم خونمون و کل شهرو دور میزنی!
.
.
.
الهی که این"وقتی" هامون هیشوخ تموم نشن!
زندگی تازه داره روی خوششو به ما نشون میده:)