کنارِهم راه میریم
میره سمتِ ماشینا
میگه شهیدِ آخرت منم!!!
کنارِهم راه میریم
میره سمتِ ماشینا
میگه شهیدِ آخرت منم!!!
من خیلی هنرِ نجاری رو دوس دارم
ولی بیشتر ازون اینو دوس دارم که
وختی به آقایی میگم منو بفرست کلاس نجاری
میگه که اگه عاشق انگشتات نبودم حتما این کارو میکردم!^_^
حتی قهرمان خواب هامی!!
مثه همین دیشب ک خواب دیدم بین یه عده دزد و شرور و جانی افتادم
قبل از همه
حتی خونواده
زنگ میزنم به تو!
و تو مثه زورو سرمیرسی و ترتیب همشونو میدی!!!
یکی باشد ک حرف زدن باش محدودیت نداشته باشد
که نه خانواده باشد ک نتوانی هر مزخرف بامزه ای را تعریف کنی برایشان
نه دوست باشد ک حرف هایت را بعدا بکند جام زهر خودت
نه بزرگتر ک شرم کنی از گفتن حرف هایی
نه کوچکتر که نفهند چه میگویی
نه زن که خیلی کارها براش محدودیت داشته باشد و خط قرمز ها اسیرش کنند
نه نر که فکروذکرش درآمد و پول و خانه و سیاست و فوتبال باشد
یکی که شبیه ترین فرد دنیا باشد ب خودت!
یکی ک نامحدود از هر دری سخنی داشته باشید
یکی ک خسته نشوید از چرت و پرت های هم
یکی که خسته نشوید از گفتگوهای متفکرانه
یکی هر روز باهاش حرف بزنی و آخر شب بگویی یادم باشد فلان چیز را حتمن بهش بگویم!
یکی که وختی از دیدار چندین ساعته تان برمیگردی بگویی آخ یادم رف فلان اتفاق را تعریف کنم براش!
یکی که 24ساعت شبانه روز کم بیاورد جلوتان!
وتصمیم بگیرید تا آخر عمرتان باهم باشید شاید حرف هایتان تمامی داشت!
چطور میشود مردی را که گاهی بوی نت های چوبی و مرکبات و ریحان و چرم
و گاهِ دیگر بوی چوب های جنگل و سرو و مشک و چوب کشمیر میدهد
دوست نداشت!؟
و هربار که بوی آدامس نعناییِ تند میشنوم
یاد دهانش بیفتم!
یه وختایی که دردی روحی یا جسمی آزارش میده
پا به پاش درد میکشم
و اصلا یه لحظه هم بفکرم خطورم نمیکنه که واقعا وجودنداره!
تا جایی که بفکر تسکین خودم می افتم
و یه لحظه یادم میفته که این درد حقیقی نیست!!
ولی بیشتر از دردای منحصرِ خودم غصه خوردم!
و این حالت بارها و بارها اتفاق افتاده!
یه صبحی که زنگ میزنه و از خواب بیدارم میکنه
و ساعت ها صحبت میکنیم
و بعد قطع کردن پامیشم برا درست کردن ناهار
درِ یخچالو ک وامیکنم یادم میفته صبونه نخوردم هنوز
و چقدررر گشنمه!!!
ولی هیچ نیاز دیگه ای مطرح نمیشه وختی صدات پخش میشه تو ابعادِ ذهنم!
آخه تو فرشته ی نگهبان منی!